19 شعر جدید ایرانی در محفل «سحر نزدیک است»
تاریخ انتشار: ۹ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۹۹۷۶۶۰
به گزارش خبرنگار باشگاه خبرنگاران توانا، محفل شعر«سحر نزدیک است» بعدازظهر روز ۸ آبان ۱۴۰۲ در سالن کوثر نهاد ریاست جمهوری با همکاری جمعیت دفاع از ملت فلسطین،کمیته حمایت از انتفاضه ملت فلسطین، نهاد ریاست جمهوری و دبیرخانه کنفرانس بینالمللی حمایت از انتفاضه فلسطین مجلس شورای اسلامی با حضور شخصیتهای سیاسی و فرهنگی کشور و شاعران شعر انقلاب و مقاومت برگزار شد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
در این محفل ۱۹ نفر از شاعران نام آشنای ایرانی از جمله ناصر فیض، علی محمد مؤدب، احمد بابایی، حسن کریمی راهجردی، مصطفی محدثی خراسانی، محمود حبیبی کسبی، مرتضی حیدری آلکثیر، غلامرضا آقاسی، علی اکبر فرهنگیان، نغمه مستشارنظامی، سعیده حسینجانی، حمید هنرجو، مریم رزاقی، عارفه دهقانی، محدثه آشتیانی، زهرا سادات قاسمی، علی داودی، محمودرضا اکرامیفر و مجتبی رحماندوست درباره حماسه ملت فلسطین و جنایات رژیم صهیونیستی اشعار خود را خواندند.
مثنوی فلسطین از ناصر فیض:
چگونه رنج زمین را زمان نمیبیند
چگونه این همه خون را جهان نمیبیند
چرا نمیشنود رعد و برق ایمان را
صدای عشق به اقصی کشانده طوفان را
از این تقابل خونین که میشود خرسند!؟
قیامتی شده برپا چرا نمیپرسند
چقدر کودک و زن بیپناه کشته شدند
به راستی به کدامین گناه کشته شدند
جهان و عافیتش ارزنی نمیارزد
به اینکه کودکی از هول مرگ میلرزد
منادیان حقوق بشر نمیشنوند
به حجتی که تمام است اگر نمیشنوند
یکی بیاید و مرهم شود فلسطین را
به سرب پر کند این گوشهای سنگین را
به میخ و تخته ببندد در سیاست را
به سنگ خشم بکوبد سر سیاست را
سیاستی که به جز نیش مار و کژدم نیست
سیاستی که به نفع حقوق مردم نیست
سیاستی که به اشغالگر امان داده است
به این نژاد پراکنده سازمان داده است
سیاستی که اگر بوده حق به جانب تو
ربوده حق تو را با فریب حق وتو
سیاستی که چنان غرق در مرض شده است
که جای ظالم و مظلوم هم عوض شده است
سیاستی که در آن روزن امیدی نیست
به دست هیچ زبان بستهای کلیدی نیست
سیاستی که پلید است پشت پرده آن
چنانکه هر ستم کرده و نکردهی آن
سیاستی که ندارد دیانت آلودهست
مگر نه این که، همین بوده تا جهان بودهست
همیشه راه رسیدن به حق سیاسی نیست
که گاه، چاره به جز حمله حماسی نیست
نشان عشق و جنون بینشانه رفتنها
میان آتش و خون عاشقانه رفتنهاست
کنون که قرعه به نام حماس افتادهست
به جان اهل سیاست هراس افتادهست
یکی برآمده بر بام خون علم بزند
بساط این همه تزویر را به هم بزند
چنان کند که جهان بشنود فلسطین را
به چشم صدق ببیند صلابت دین را
قسم به اشهد آن کودک سرا پا آه
که گفت: اشهد ان لا اله الا الله
حرم که سوخت کسی محترم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز هم نخواهد ماند
علیمحمد مودب شعر خود را با این جمله شروع میکند: ابنعربی در فص موسوی از کتاب فصوص میگوید: حکمت قتل کودکان به دست فرعون شاید این باشد که کودکان نسبت به خداوند حدیثالعهدند و به این خاطر عُلّوی دارند که شهادتشان نفوس مردم را تسخیر میکند.
خدایا به بیتابی کودکان
به شبهای بیخوابی کودکان
به دلهای لرزان به چشمان داغ
به سوسوی لرزیدن هر چراغ
به زخم بدنهای رنجورشان
به چشمان مجروح و بینورشان
به اندوهشان گاه رگبارها
به فریادشان زیر آوارها
به آندم که آرامش خوابشان
شد آشفته با بمبهای گران
پر از بیم از خواب برخاستند
چو شمعی دمادم به جان کاستند
به اندوه این بیگناهان قسم
به این رنج بیحد انسان قسم
خدایا به جانهای این کودکان
کزین دشمن دیومان وارهان
جهان را از این خواب بیدار کن
بدین سان مهیای دیدار کن
شعری از احمد بابایی:
چقدر خاطره از گرگ و میش؟
چقدر خاطره در سوگ خویش
چگونه شرح کنم بیقراری خود را
شهادت دست گواه، تشهد را
چقدر نکبت تلمود را نگاه کنیم
چقدر مویه به اطفال بیپناه کنیم
چقدر با دل خون آرزوی صبر کنیم
برای کودک لب تشنه فکر قبر کنیم
چه داغها که دمیده درون پیله ما
بگو که خواب حرام است قبیله ما
بگو که قبله جان در جنون، گذشتن ماست
طواف، از دل دریای خون، گذشتن ماست
حوالیِ گِله ماندن، قرار طوفان نیست
نه! بیهوده کار طوفان نیست
نه! من قبول ندارم شکست غیرت را
مگر شکسته دلی، ذوالفقار طوفان نیست
مگر ندیدهای از کوه، کاه میسازد
ندیدهای که بجز آه، بار طوفان نیست
ببین که آینه، بین غبار میرقصد
کدام رقص آئینهدار طوفان نیست
به عنکبوت بکو تار دیگری بتند
که کار سستعناصر، مهار طوفان نیست
به گوشهگوشه هفت آسمان، به ابر قسم
که نیست صاعقهای که کنار طوفان نیست
چه جنگلی است جهان، باردار شعله و آه
چه جنگلی است که چشمانتظار طوفان نیست
تنور لافزنان، چشمه چشمه تر بشود
در آن کویر که گویا دیار طوفان نیست
درست ساعت قهر خدا، شبی که ز خشم
نمانده خشک و تری که دچار طوفان نیست
شبی که مست به ذیل عذاب خفته زمین
شبی که در جریان جز قطار طوفان نیست
کسی به غیر همین نوح باوران صبور
به وقت حادثه، کشتیسوار طوفان نیست
قسم به نوح و به روح تمام طوفانها
قسم به خام و به خونِ دلِ مسلمانها
به جاهِ نصر، که فتحالفتوح خواهد شد
نماز قافله، قربان نوح خواهد شد
شکاف کعبه شکوفاتر از طواف شود
وَ ذوالفقار خدا وارد مصاف شود
چه بیمِ سنگ، که آئینه بیمه خواهد شد
دوباره یل یلِ خیبر، دو نیمه خواهد شد
چه باکِ فتنه، که غربال میکند شب را
و پاک میکند از قدس، نسل مرحب را
بگو که نافله زخمهایت حیرت ما
و خطبههای بتول است راز غیرتِ ما
هنوز در دل ما شعله نخستین هست
هنوز پشت دعامان صدای آمین هست
در این کرانه، به موج بلا، بلی گفتیم
به هر نفس که کشیدیم، یا علی گفتیم
هنوز سایه این عشق بر سر ماهاست
هنوز حضرت صدیقه مادر ماهاست
قسم قسم به هیاهوی در سکوت قسم
رجز رجز به شب و هق هق قنوت قسم
جنون جنون به همین عقل مسلکی سوگند
نفس نفس به گروهان موشکی سوگند
ببین که صاعقه، طوفان به دوش میآید
صدای خس خس خیبر به گوش میآید
قسم به دل دل انگشتها که بر ماشه است
تلاش خصم، تکاپوی آخر لاشه است
زمان نکبت کفتار و خشم شیران است
به ما رعیت قسم عرصه دست ایران است
خدا به خط مقدم اراده فرموده است
قسم به عصر، تلاش یهود بیهوده است
خبر رسیده که فصل بهار نزدیک است
بهار وعده پروردگار نزدیک است
خبر رسیده جهان، غرق نور خواهد شد
یمن، ستاره صبح ظهور خواهد شد
حسن کریمی راهجردی به زبان انگلیسی شعری را به نام هالووین سروده است:
This year tomorrow
You are all invited
To the halloween party in ghaza
The strip expands as vast as the while globe
!As vast as the whole sky tomorrow
Now you are all invited
Please dress to impress
Though you need not to spend
even a penny for your costume
!neither the is no need for the firework
Zionists will do send the phosphorus all for free
!Such a bargain for tomorrow
!You are all invited
Halloween is a little obscure tomorrow
Children won't show up at your door for
!Threat or trick, threat or trick
They are all half-burnt candles, broken dolls
Dressed in bright bloody white gowns
Do not forget to bring plenty of cookies
You will need them
.On your way back home
شعری از مصطفی محدثی خراسانی:
صبح قامت انسان از خویش
روز پایان شب تردید است
صبح روشن شدن تاریکی
روز برخاستن خورشید است
کربلا از دل تاریخ دمید
حق و باطل صفشان پابرجاست
پرچم نهضت آزادی قدس
خیمه سوخته عاشوراست
امت واحده برمیخیزد
سراین سلسله در ایران است
روز آزادی قدس است امروز
این صدای قدم یاران است
باز با نام حسین بن علی(ع)
از دم عشق نفس میگیریم
غاصبان! قبله خود را ز شما
به خداوند که پس میگیریم
و دومین شعری که در این محفل میخواند:
کم را به رواق کرمش میخواند
تادرک حماسه غمش میخواند
خارج شده از تابلو فرشچیان
مارا به دفاع حرمش میخواند
ماییم و دلی که بی پناه افتادهست
درغربت بغض و اشک و آه افتادهست
دیریست که این یوسف مصرملکوت
بادست برادران به چاه افتادهست
شام است به صبح محشر اندازیمش
خاکستر اگر، به آذر اندازیمش
آن طرح نویی که در سرحافظ بود
ما آمدهایم تا در اندازیمش
شعری از محمود حبیبی کسبی:
جهان آبستن ذبحی عظیم است ای جهانداران!
کمین کردند شرح سینهٔ ما را کمانداران
جهان آبستن رودی ست از خون، خونِ خونِ خون
جهان ما فلسطین است، هان والتین والزیتون
فلسطین غربت سنگی در انبوه فلاخنهاست
شکوه سنگ و سنگرها، نبرد آه و آهنهاست
زمین قدس رنگین است از پیکار پیکرها
هوای قبة الصخرهست معراج کبوترها
نخستین قبلهٔ اسلام غرق خون نخواهد ماند
دگر بیتالمقدس بندی صهیون نخواهد ماند
سلیمانوار میآیند اصحاب سلیمانی
و معبد پاک خواهد شد ز هیکلهای شیطانی
سرانجام این سکوت سنگها فریاد خواهد شد
در آن صبحی که نزدیک است قدس آزاد خواهد شد
که دنیا یوسف گمگشته را پیدا کند در قدس
و عیسی اقتدا بر یوسف زهرا کند در قدس
و شعری که پیشکش به شهید حاج قاسم سلیمانی شد:
زینب ای شیرزن قافله شبشکنان
این شهیدان تواند اینهمه خونینکفنان
از حضور حرمت قبلهی عشق است دمشق
زینبیه است بهشت شهدای دم عشق
خانه گر در گذر سیل شهادت باشد
حرم زینب کبری به سلامت باشد
رفت سرباز تو سر باخت و مهمان تو شد
حاج قاسم یکی از خیل شهیدان تو شد
شرزه شیریست که از سوی کنام آمده است
صبح صادق ز شب تیرهی شام آمده است
چون همایی که پی اوج سعادت میگشت
همهی عمر به دنبال شهادت میگشت
عاقبت عکس رخ یار که در جام افتاد
آنکه شد کشتهی او نیکسرانجام افتاد
آفتابی که شده در شب بغداد شهید
از فرودینه بلاجرعه خط جور کشید
باز هم سید و سالار نیامد از خط
باز هم میر و علمدار نیامد از شط
جنگ در فلسفهی شیعه مجال است مجال
مرگ در دیده عشاق وصال است وصال
گفت جمهوری اسلامی ایران حرم است
آری از نور رضا میهن ما محترم است
دیدهام سوختنش را که شبی سوخت تنش
سوخت از غیرت و نگذاشت بسوزد وطنش
جامهٔ سرخ برازندهٔ مردان خداست
رُسته یک دشت شقایق به تنِ پیرهنش
شیر این بیشه چه کردهاست به دشمن که هنوز
روبهان میترسند از نگه صفشکنش
گفت که پای حرامی به حرم وا نشود
سر او رفت ولی ماند سر این سخنش
بر شهید غم او غسل و کفن حاجت نیست
اشک عشاق دهد غسل و شود خون، کفنش
ارباً اربا شد و سرباز حسینش خواندند
تیرباران شد و خواندند غلام حسنش
آنقدر سوختهی روضهی انگشتر بود
ماند از او فقط انگشت و عقیق یمنش
مورم و دست به دامان سلیمان زمان
قاصدی کو که سلامی برساند ز منش
شعری از مرتضی حیدری آلکثیر:
طوفان ِ ایستادگی و وعدهی مردان غیور است این
که پنجه بر صورت تاریکی افکنده و دیوارهای حائل را فرو ریخته
شرارهی خورشید از زهدانِ ظلمت بیرون جهیده
اینک این شب است که زیر تپههای شنی خویش دفن خواهد شد
براستی خضر زمانه گفته بود:که دست نگهدارید
که شب در احتضار است و در آتش خود خواهد سوخت
این شرط بندی بر یک اسبِ بازنده است
پس نکنید که در این قمار خواهید باخت
آنها به عنکبوت و تارهای سستش ایمان آوردند
خضر زمانه اما به وعدهی آخرین خدا اشاره کرد
مرحبا به غزه و مردان ایستادهاش
آنها که دمار از روزگار کفار درآوردهاند
آنها که از سنگها به موشکهای مهیب رسیدند
تا ستمگران و کفار را شعله ور کنند
مانند قلبی که طپشهایش در سرتاسر زمین شنیده میشود
غزه آن خون پاکی ست که در مقابل خنجری فریبکار مقاومت میکند
و این شعر به زبان عربی هم ترجمه شد:
وفانُ ملحمةٍ و وعدُ غیاری
جرحوا الظلامَ و حطّموا الأسوارا
تتراشقُ الأنوار من رحم الدجى
واللیلُ فی کُثبانِهِ یتوارى
قد قال خضرُ الوقتِ
لا تتساءلوا :
فاللیلُ مُحتَضرٌ سیصلى نارا
هذا الرِّهانُ على حصانٍ خاسرٍ
لاتَرهنوا فستخسرون قِمارا
هُم آمنوا بالعنکبوتِ و نسجِهِ
و الخِضرُ للوعدِ الأخیرِ أشارا
أهلاً بغزةَ مرحباً برجالها
بالمُنزلینَ على الجحودِ دمارا
فمن الحجارةِ للصواریخِ المهولةِ
اوقدوا الظُّلاّم و الکفارا
قلبٌ تشظّت فی المدى نبضاتهُ
ودمٌ یقاومُ خنجراً غدّارا
شعری از غلامرضا آقاسی:
یک طرف کودکان جنگ زده
یک طرف عدهای درنگ زده
یک طرف ضجههای یک مادر
یک طرف خون و دود و خاکستر
با که باید بگویم این غم را
ضربه هولناک ماتم را
مردم بیپناه کشته شدند
به کدامین گناه کشته شدند؟
ای آزادگان بپاخیزید
روشنی زادگان بپاخیزید
ای آزادگان قیام کنید
کار تزویر را تمام کنید
دشمن ما دروغ و تحریف است
که ستم پیشگیش تکلیف است
نه فقط خصم هر مسلمان است
دشمن هر چه دین و ایمان است
عهد او غیر نقص ایمان نیست
پایبند حریم انسان نیست
زور گفتن به هرکسی هنرش
خودپرستی نشانه دگرش
حق فراخوان اهل تحقیق است
روبروی ستمگران تیغ است
دوستان! اتحاد راهگشاست
دست پر قدرت خدا با ماست
مقصد انتظار در راه است
وارث ذوالفقار در راه است
غزهای رهنمای فتح و ظفز
با تو هستیم تا قیام سحر
شعری از علیاکبر فرهنگیان
خستهایم از بس که دوری دیدهایم
از دو چشم خویش کوری دیدهایم
از سخندانان زبانها چیده شد
چشمهای نسل ما دزدیده شد
رهزنان با رهروان قاطی شدند
رهروان سست و خیالاتی شدند
خستهایم از بس که ساکت بودهایم
خستهایم از بس که تن آسودهایم
در میان دام آسودن خطاست
گله را با گرگ پیمودن خطاست
الغرض از زخم ما خون میچکد
خون ما از چنگ صهیون میچکد
وای بر آنان که نالان نیستند
آگه از مکر شغالان نیستند
بمب با موشک چه فرقی میکند
کشتن کودک چه فرقی میکند
رنگهای گل چه فرقی میکند
غزه و کابل چه فرقی میکند
خون مظلوم است و دامنگیر ماست
بیتفاوت بودن ما نارواست
درد دل کافی ست درمان خوشتر است
بر کتاب درد پایان خوشتر است
شیعه یعنی مرد میدان مرد درد
شیعه یعنی فاتح وقت نبرد
شیعه باید پاک و ربانی شود
در عمل قاسم سلیمانی شود
نام او کابوس اسرائیل بود
بر سپاه ابرهه سجیل بود
یاد او در هر کجا قُل میکند
غیرت و انسانیت گل میکند
داغ سنگین بود داغانیم ما
در عزایش سخت حیرانیم ما
حاج قاسم رفت راه قدس هست
رفت فرمانده سپاه قدس هست
التیام ما فقط سجیل شد
محو نام نحس اسرائیل شد
شعری از نغمه مستشارنظامی
در دلم مویه میکنند زنان، در سرم حوض خون به پا شده است
دستی از زیر خاک بیرون ماند، سر گنجشکها جدا شده است
این چه کابوس تلخ و تاریکی ست، این چه رسمی ست این چه قانونی ست
در تمام خرابهها امشب، رود رود عزا به پا شده است
دخترم از صدای بمب مترس، پسرم آفتاب فردا باش
مادران و زنان به پا خیزید، شاعران نوبت شما شده است
غزه را چون هلال میخواهند، ماه در پشت ابر؟ ممکن نیست!
غزه ماه است، ماه، ماه تمام از پس ابرها رها شده است
وعدهی عشق مسجدالاقصیست، در نمازی به وقت صبح ظهور
ظلمت شب به جا نمیماند، نکبت ظلم بر ملا شده است
شعری از سعیده حسینجانی
امروز جهان، یوم سرائر شده است
ناپاکی محض، پاک و طاهر شده است
ما طیر أبابیل تو را منتظریم
اکنون که کلوخ و سنگ، شاعر شده است
آیینه شکست ، ناکسان خندیدند
سجاده گسست و سبحه را برچیدند
آیات خدا پرپر کردند؛ اینان
قرآن سر تاقچه را بوسیدند
باسم العشق و قل هوالله یا هو
با هر نفست بگو: توکل بر او
ترسیم جنون است مسیر جنّت
در مسلخ عشق، حسبی الله بگو
یک بار دگر عاشقی آغاز شده است
هر سنگ، دوباره بال پرواز شده است
آیات خداست میوزد از هرسو
درهای شهادت به خدا باز شده ست
ای منتقم خون پرستو برگرد
ای باطل هرچه سحر و جادو برگرد
بر مرگ بهار تا کجا مویه کنیم
ایمانهامان بسته به یک مو، برگرد
شعری از مریم رزاقی
دلش گرفته و چشمان قدس بارانی است
هنوز منتظر قاسم سلیمانی است
حدود قدس شریف از خطوط قرمزماست
ادامه دارترین راه حاج قاسم هاست
خدا به خیر کند داستان این دهه را
پرندگان ابابیل و قوم ابرهه را
تو شهر آسیههایی که نیل دامن توست
اگرچه حلقه فرعونیان به گردن توست
خدا به خیر کند خوابها پریشان است
بهار دستخوش چکمه زمستان است
تو شهر سوخته غیرت عرب شدهای
که رد خون تو برتپههای جولان است
تو را مخابره کردند در تمام جهان
لبان غزه پهلو کبود خندان است
چه دردهای غریبی که بر زبان داری
چه زخمهای عمیقی که در تو پنهان است
چقدر گل که از انبوه باغ میچینند
رسانههای هیاهو ولی نمیبینند
تو کشته میشوی اما خبرگزاریها
فقط دو چشم تماشا خبرگزاریها
تو کشته میشوی و باز چشم میبندند
به روی غربت قانا خبرگزاریها
برای کودک تو خواب تازه میبینند
به صبح تیره فردا خبرگزاریها
تو کشته میشوی اماکسی نمیبیند
اسیر حکم یهودا خبرگزاریها
دلت شکستهتر از شاخههای زیتون است
گلوی نازک تو زیر تیغ شمعون است
اسیر حادثه قطعنامهها شدهای
به درد مردم بیدرد مبتلا شدهای
تمام میشود این روزهای غمگینت
وعشق میوزد از باغهای والتینت
درختهای جوان تو برگ و بر بدهند
وزخمهای تو روزی شود ثمر بدهند
شعری از عارفه دهقانی
وقت اخبار، زیر لب گفتم
کاش من، میزبانِ تان بودم!
مادر کودکانِ خود نه فقط!
مادرِ کودکانتان بودم
وقت اخبار شد...دلم لرزید
داغها قابلِ شنیدن نیست
ما شنیدیم و این عجیبتر است!
که نمُردیم و زندگی باقیست!
نکند عادتِ من و تو شود
دیدنِ داغهای هر روزه!
بخدا ذره ذره آب شدیم
آه از غزه...آه از غزه!
کودکانی که رعشهدار شدند!
کودکانی که سوخت پیکرشان!
کودکان گرسنه و تشنه
در پیِ قرصِ ماهِ مادرشان!
مادران لای لای میخوانند
تا جهان، اندکی شود بیدار!
چالش تیک تاک، روشن کرد
باشرف را ز بیشرف این بار!
وقتِ روشنگری که پیش آمد!
در فضای مجازیاش ،لال است!
آن که ترسید از مخاطبها
و ندانست وقتِ غربال است!
اینکه هر روز، روز عاشوراست
اینکه هرجا، زمینِ کرب و بلاست،
شده مصداقِ آن، همین غزه!
پس بپا خیز! مقصدت پیداست
شور باید به پا کند شاعر...
تا زمانی که اذنِ میدان نیست!
بیتها موشکاند و ترکش و تیر
موقعِ قتلِ عامِ صهیونیست
تاری از عنکبوت مانده فقط
تا شود تار و مار، این ظالم!
دست بالای دست بسیار است
و یدُاللّه فوقَ اَیدیهِم...
شعری از محدثه آشتیانی
ندا ندای خدا و صدا صدای شماست
که از مناره این شهر صوت آن پیداست
قیام کن اخوی گرچه این اذان غم است
که پشتوانهی این خاک مسجدالاقصیست
بخوان دوباره یدالله فوق ایدیهم
ببین که دست برنده هنوز دست خداست
بگو به شاخهی زیتون که فصل رویش توست
به بار میرسی آخر قرار پابرجاست
اگرچه خون جگر آب این درخت شده
اگرچه خانهات امروز منزل دریاست
اگرچه دیدهی مردم چو رود جاری شد
اگرچه ظاهر این قصه آه و واویلاست
اگرچه ظلم گلوگیر شد نفس بکشید
مباد پای از این راه رفته پس بکشید
به رغم قصه که تلخ است دل نشستنیست
که شیشه در پس این ابرها شکستنیست
یقین که شام سیاه آفتاب خواهد شد
دعای اشک سحر مستجاب خواهد شد
از آتش غم هفتادوچند سالهتان
جهان یخزده یکباره آب خواهد شد
از این دو نیل فروریخته ز چشمشان
ستون کاخ فراعن خراب خواهد شد
و روح مانده در این شهر لاله خواهد کاشت
غرور زنده دلانش کتاب خواهد شد
قسم به لحظه دیدار حضرت موعود
قسم به آینههای شکسته، روی کبود
قسم به زلف پریشان، نگار آمدنیست
قسم به فصل شکوفه، بهار آمدنیست
و شهر غزه
و شهر غزه
دگرباره سبز و آباد است
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
شعری از زهرا سادات قاسمی
سینه در پیش مسلسلها دوام آورده است
موسم غیرت شمیم انتقام آورده است
جبهه حق است رو در روی خیل باطلان
خیزش عدل جهانی التزام آورده است
قدرت ایمان تماشا که با دست تهی
خون ناحق تیغ عدل اندر نیام آورده است
گنبد اقصی ز خورشید جهان تابندهتر
عالمی را در طواف این قیام آورده است
آه ای غزه تن رنجور تو این روزها
شهد شیرین شهادت را پیام آورده است
این جهان نومیده از ظلم مدام طالم است
دستها را سوی آن ماه تمام آورده است
هر چه آزادیست در حبلالمتین وحدت است
چون که این نهضت ندای انسجام آورده است
شعری از علی داودی
نسل در نسل
بر این خاک کهن روئیدیم
گرده افشاندیم
بسیار شدیم
سال از سال گذشت
تیغها خوردیم
خاستیم از جا
تکرار شدیم
دور دنیا
گردان گشتیم
نسل در نسل فراوان گشتیم
خانه از یاد فراموش نشد
و چراغ خورشید بر گنبد قدس
مشعلی بود که خاموش نشد
قرن قرن تبعید
قرن قرن تهدید
گرچه گفتند که ما
رفتهی از یادیم
ما ولی حنجره فریادیم
که علیرغم بدگوییها بدبینیها
ناممان ماند ولی باز فلسطینیها!
خشت در خشت اگر چند که دیوار شدیم
نسل در نسل شکستیم
که بسیار شدیم!
شعری از محمودرضا اکرامیفر
سکسکهی سیاست
سرگیجهی سربازان را بیشتر میکند
حالا خیابانها جنازه بالا میآورند
و کودکان بیگناهی دستهای خود را
حالا توفان نفت
ترانههای مدیترانه را میبلعد
و گرد باد گلوله
در کوچههای از نفس افتادهی غزه
بیداد میکند.
چار چار زمستان است که در گرما گرم سیاست
تا ریههای مسئول خاورمیانه بالا آمده است.
سیاست جهانی سل گرفته است.
در سرفههای پیاپی تفنگها
گنجشگهای غزه گلوله میشوند و میافتند روی دستهای سیاه خیابان
حالا به جماعت دیوانه میشوم
و به فرادا فریاد میزنم:
چهار ستون سازمان ملل را
موریانههای سکوت جویدهاند
و سربازان ناتو
بردگانی تتو کردهاند.
امروز بیست و یکم رمضان است
یا دهم محرم؟
روزه بگیرم یا روضه بخوانم؟
حسین روزی چند بار باید شهید شود؟
تا زبان لکنت گرفتهی جهان باز شود؟
خمپارههای شصت
پشت قبالهی کدام عروس مدیترانه است؟
بمبها در کدام ساعت سال
در کدام نقطهی جغرافیا به سکوت میرسند؟
نکند به گرگ تهمت میزنند آدمها
تا سرخی دندانهای ارتدونسی شدهشان معلوم نشود؟!
سران جهان چوپانانی دروغگویند.
حالا
گاهی فکر میکنم گرگ برادر بزرگ سیاست است
و سران جهان سربازان شیطان
حالا
جهان با چشم های شیشه ای و مات
تاق باز خوابیده است .
چون لاک پشتی پیر د ر آفتاب کسل بعد از ظهر
حالا
دود از سر جهان بلند شده است
حالا بادها عمودی میآیند و آدمها افقی
و مرگ عروسک بازی میکند
با کودکان مادرگم کردهی غزه
حالا عروسکها در باد مرثیه میخوانند
و خاورمیانه همچنان جنازه عروس بالا میآورد
شعری از مجتبی رحماندوست
به کجا مینگری کودک من
نسل خورشید به تو دوخته چشم
آسمان هم نفس یارانت
کوهها دیده به دستت دارند
نسل تو نسل شهادت طلبان
بشکند دست همه بولهبان
میرسد بوی بهار
از نگاه شهدا
تو که از سوره فتح
بارها میخواندی
میرسد نصرالله
دیدگانت روشن!
ما ندیدیم به غیر از سازش
نسل ما شاهد تسلیم و سکوت
شاهد سازش و ننگ
و فراتر ز سکوت
ما خیانت دیدیدم
زخم خنجر بر پشت
ما به زندان خودی دربندیم
کاخ شاهان مسلمان و عرب
همه در خدمت تکراری تلخ
همه مأور به پژواک سکوت
گوی سبقت ز رقیبان بردند
نور چشمان سران
ز یهودی و عرب
دست در جیب هماند
همه در یک بنگاه
دور یک سفره نفت
سفرهای از زر ناب
دور خوانی از خون
و شرابی ز جنون
جامی از قهقه ننگ کشیدند به سر
یاد آنان رفته است
کاین زمان جایزه صلح نوبل
لایق جمله جلادان است
دیده بودند که قصاب قسی
خون طفلان مسلمانان را
از دهان تف کرده است
یادشان رفته که اشغالگر است
کودکم کاش به جایت بودم
نسل امید گوارایت باد
تو ز نسل فتحی
فتح با سوره نصر
نسل تو پیروز است
نسل حزب الله است
نسل تو نسل حماس است و جهاد
همه استشهادی
همگی جان بر کف
ذوالفقاری دیگر
بار دیگر حیدر
بار دیگر خیبر
شهد پیروزیها
خوشگوارای وجود
دیدگانت روشن!
شعری از حمید هنرجو:
هر کسی«چوخا» و «چارق» داشت، اهل ایل نیست
هر که قرمز بود خونش، با شما فامیل نیست
ما اگر چه با امید رفتن اینجا آمدیم
آن که ما را میکشد، عزرائیل نیست
عشق هرجایی که میلش بود اردو میزند
در مرام عشق فرقی بین سند و نیل نیست
هر کجا رفتم زمینش سرخ بود و هر که را
دیدهام در هر زمانی،غیر از اسماعیل نیست
در کجا؟ یادم نمانده، جایی اما خواندهام
جز سیاست هیچ کار این قدر هردمبیل نیست
کودکی پرسید از خانم معلم، پس چرا
جمعهها هم حملههای موشکی تعطیل نیست؟
خواندهام تاریخ را، جغرافیا را گشتهام
در جهان دیوانهای مانند اسرائیل نیست
پایان پیام/
منبع: فارس
کلیدواژه: محفل شعر سحر نزدیک است فلسطین چه فرقی خبرگزاری ها نخواهد ماند طوفان نیست افتاده ست کشته شدند خواهد شد حاج قاسم بی پناه یک طرف
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۹۹۷۶۶۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
خبرهای «پشت صحنه»، جمعه ۱۴ اردیبهشت
به گزارش خبرگزاری صداوسیما، رئیس سازمان صداوسیما گفت: رسانه ملی با تمام توان در خدمت نمایشگاه کتاب است.
رسانه ملی دهها دقیقه برنامه گفتگو محور وترکیبی برای پوشش کامل نمایشگاه کتاب تهران که از ۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت در مصلی تهران برگزار میشود تدارک دیده است.
آئین پایانی دومین جشنواره نمایشهای عروسکی یا عروسک خونه فرصتی بود برای بیان دغدغهها و مطالبه ها.
فصل سوم برنامه «محفل» به زودی کلید میخورد. گروه سازنده این برنامه برای تهیه این فصل ممکن است به خارج از کشور هم بروند.
«محفل» پر مخاطبترین برنامه نوروز و ماه رمضان ۱۴۰۳ بود.
کد ویدیو دانلود فیلم اصلی